مقاله بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین

تحقیق بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین;پژوهش بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین;مقاله بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین;دانلود تحقیق بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین;بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین;هستی شناسی ;نظر وینگشتاین

مقاله بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین در 27 صفحه ورد قابل ویرایش

بر همین اساس ابتدا به هستی شناسی فلسفه وینگنشتاین می‌پردازیم كه در آن یك نگرش اتمیتی را، تحت تأثیر راسل ارائه كرده است. اما قبل از آن باید متذكر شویم ك هستی شناسی ویتگنشتاین متضمن یك رشته قضایای تجربی ریست بلكه این قضایا بر خاسته از نگرشهای شهودی اویند كه از ساختار و ماهیت زبان استتاج كرده است. این قضایا بیانگر این مطلب هستند كه اگر قرار است قضیه یا جمله خبری با معنایی وجود داشته باشد، در آنصورت عالم باید چگونه باشد به عنوان یكی از مهمترین عناصر هستی شناسی فلسفه ویتگنشتاین، این یا ابژه های بسیط هستند كه نهای ترین و بسیط ترین مؤلفه های عالم را تشكیل می‌دهند. ویتگنشتاین هیچ نمونه ای از این اعیان را ذكر
نمی‌كند و به جهل خود نسبت به چگونگی و ماهیت آنها اعتراف می‌كند. اما معتقد است كه وجود آنها لازم و ضروری است و این ضرورت وجود آنها را از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج می‌كند به این ترتیب كه در تعلیل گزاره ها برای كشف صورت منطقی حقیقی آنها و كشف معنای آنها، تعلیل یابد به پایانی برسد، امكان ندارد كه تحلیل تا بی نهایت ادامه یابد. از آنجا كه هر تحلیلی به گذاره های بنیادین منتهی می‌شود كه مركب از اسامی‌یا نامهایند، لذا باید چیزهای بسیطی وجود داشته باشد كه، این نامها مطابق باشند. حال اگر این اعیان بسیط وجود نداشته باشد در آنصورت این گزاره ها بدون مرجع و در نتیجه بی معنا خواهند بود. از سوی دیگر از آنجایی كه معنای همه گذاره ها در نهایت مبتنی بر معنای گذاره های بنیادین است. حال اگر گزاره های بنیادین بدون مرجع و بی معنا باشد و در آنصورت همه گذاره ها بی معنا خواهند بود و هیچ گزاره معنا درای وجود نخواهد داشت اما این نادرست است لذا ایمان باید وجود داشته باشند مهمترین مشخصه هستی شناسی ویتگنشتاین نگاه اتمیتی او به عالم است، همانطور كه این نگاه اتمیمتی را در باب زبان نیز دارد. در واقع سعی و تلاش اصلی ویتگنشتاین این ایت كه همه عالم و هم زبان را به عناصر و مؤلفه های بنیادینشان تقلیل دهد و بر اساس نظریه تصویری، تناظر یك به یكی میان عناصر عالم و زبان بر قرار سازد كه بر طبق این متناظر، عناصر و مؤلفه های زبان بیانگر و تصویگر عناصر و مؤلفه های عالمند. بر اساس نگرش اتمیتی ویتگنشتاین عالم به مجموعه واقعیتها(فاكتها) یا واقعیتها تقلیل می‌یابد (گزاره ارساله) به جای نظریه اتمیتی و سنتی در مورد عالم كه عالم را مجموعه ای از ابژه می‌داند فاكتها (واقعیتها)، حالتهای امور واقع موجود هستند. (رساله. Z) و حالتهای امور واقع به نوبه خود تركیبهایی از ابژه ها هستند این ابژه مابسقرین عنصر را تشكیل دهنده عالم می‌باشند ك به روشهای گوناگون و معینی با یكدیگر تركیب می‌شوند و حالتهای امور واقع را ایجاد می‌كنند اما تركیب آنها با یكدیگر بر طبق خصوصیات منطقی و ذاتی شان صورت می‌گیرد و به واسطه خصوصیات منطقی و ذاتی است كه امكانات و احتمالات تركیب با ابژه های دیگر تعیین می‌شود

ویتگنشتاین توضیح این نگرش امنیتی را در ابتدای رساله آورده است كه بر طبق آن، عالم را «مجموعه تمام چیزهایی كه واقعیت دارد» (گذاره ارساله) تعریف می‌كند و در توضیح این گزاره می‌گوید: «جهان مجموعه واقعیتها است و نه مجموعه ی چیزها.» (رساله منطقی – 1/1) در اینجا تطابق ساختار زبان و ساختار عالم كاملا هویدا است زیرا همانطور كه ویتگنشتاین جهان را مجموعه واقعیتها می‌داند و نه مجموعة چیزها، زیان را نیز مجموعه گزاره ها می‌داند و در نظریه زبانشناختی خود واحد بنیادی معنا را جمله می‌داند نه واژه، «واقعیت از واقعیت امر تشكیل شده است و انباشته از «چیزها» نیست یعنی جهان فراهم آمده از چیزهای پراكنده و بی ربط و جداگانه نیست بلكه مجموعه اشیای به هم مرتبط است بنابراین به جای جستجو از مدلول اسامی‌باید به نسبت میان آنها توجه كنیم و از سازگاری و ناسازگاری قضایای به وی در بر دارنده این سنتها با عالم خارج سخن بگوئیم.»

بنا به گفته وی علت آنكه عالم را مجموعه واقعیتها می‌داند، این است كه در این كل واقعیتها نیز كه هر آنچه را كه مورد است، مشخص می‌كنند، و نیر هر آنچه را كه مورد نیست ها وارد، ونیز یكی از مفسران رساله منطقی مختلفی در كتبابش با عنوان در آمدی بر رساله درباره علت اینكه ویتگنشتاین عالم را مجموعه امور واقع می‌داند، نه مجموعه اشیاء می‌گوید:« اگر بگوییم عالم مجموعه ای از اشیاء است، نحوه تألیف وجود شكل اشیاء را سكوت گذاشته ایم. اشیاء فقط به صورت عناصر مقدمه امور واقع وجود دارند.. به همین دلیل است كه عالم نه فقط از اشیاء تشكیل شده است و به اعتباری نه فقط مجموعه ای از امور واقع است بلكه عبارتست از امور واقع منطقی.» همانطور كه ملاحظه كردیم، ویتگنشتاین در تعریف عالم میان «امر واقع « و «شی» یا ابژه قائل می‌شود. اما باید بگوییم كه هر چند او میان آنها تمایز قائل می‌شود و امر واقع را بین شی نمی‌داند با این حال ارتباطی میان آنها بر قرار است. برای فهم بهتر این امر باید آنچه كه ویتگنشتاین از این دو واژه در نظر دارد توجه كرد. منظور ویتگنشتاین از«شیء» هما اشیاء عادی و فیزیكی كه موضوع تجربه روزمره هستند. از قبیل میز، سنگ، تخته و …. نیست زیرا طبق نظر ویتگنشتاین «شیء یا عین» كه جزء متناظر آنها و زیان همان اسامی‌یا نامها هستند، بسیط می‌باشند مركب از اعیان دیگر نیستند و برای درك معنای آدم آنها نیازی به اسامی‌ساده تری نیست و اسامی‌این اعیان بسیط را می‌توان بی واسطه دریافت، در حالی كه اشیاء و اعیان فیزیكی پیرامون ما كه موضوع توبه روز مره ما هستند، از نظر ویتگنشتاین مركب هستند و اسامی‌آنها را می‌توان با اسامی‌ساده تری توصیف و تحلیل كرد و معنایشان را به این اسامی‌ساده باز گرداند. ویتگنشتاین معتقد است كه این اشیاء بسیط را نمی‌توان توصیف كرد، تنها شیوه ای كه می‌توانیم زبان را برای مكاتب از آنها استعمال كنیم نامیدن آنها ست علت اینكه نمی‌توانیم آنها را توصیف كنیم این است كه اگر بخواهی آنها را وصف كنیم، باید به مولفه هایشان یا اسامی‌خاص دیگر تحلیل كنیم، اما این امكانپذیر نیست زیرا آنها بسیط هستند و مركب نمی‌باشند در زبان نیز عنصری زیانی متناظر با ابژه ها كه همان اسمها یا نامها هستند، نیز بدین گونه اند. این عنصر ابتدای زیان تعریف ناپذیر است و این تعریف ناپذیری آن نشان می‌دهد كه این عنصر صرفاً به واسطه ی ارتباطش با چیزی كه معرف و بیانگر آن است معنا دارد و در كسب معنا نیازی به اسامی‌دیگر ندارد.

از سوی دیگر، این اعیان بسیط هیچگونه خصومت و ویژگی ندارند كه بر اساس آنها، بتوان آنها را وصف كرد. زیرا اگر خصوصیتی داشتند در آنصورت نمی‌توانستند بسیط باشند و از آنجایی كه هیچگونه خصومتی ندارند لذا تفسیری در آنها نسبت به این خصوصیات صورت نمی‌گیرد حتی نمی‌توان فرض كرد كه این ابژه از مزبور به عدم تغییر می‌كند زیرا وجود ابژه از قبل در كاربرد نام متناظر با آن فرض می‌شود بر اساس همین بساطت و عدم تكرب ابژه از خصوصیات است كه یكی از مفسران اندیشه های ویتگنشتاین، دانالدهاوسون می‌گوید:« ظاهراً هر ارزشی از شیء همان است.كه ارسطو از جوهر نقتیس اراده می‌كرد، جوهر بر اساس این نظر، ضرورتی منطقی، جوهر یك چیزی همان است كه همه ی اوصاف آن چیزی عارض آن اند. هر آنچه درباره «X » بتوان گفت…… منطقاً متمایز است از « X فی نفسه» یعنی همان ناشناخته و جوهری بود در عالم واقع، كه ما به ازاء اسم « X» در زبان است. ویتگنشتاین در مورد «بساطت ایمان» دقت بسیار زیادی داشت و حتی از راسل دقیقتر بود، به نظر او « به اعتباری می‌توان گفت ابژه ها بدون رنگ هستند»( رساله ( 0232/2) اما راسل جملاتی همچون « این سفید است» را قضیه ای بنیادین می‌داند ك متضمن یك فاكت بسیط است، ویتگنشتاین این نظیریه ی راسل را نمی‌پذیرید و معقتد است رنگها نمی‌توانند بسیط باشند زیرا بر اساس نظر وی، فاكتهای اتمی‌كه مركب از اعیان بسیط هستند« منتقل از یكدیگر هستند، و از بوریابنور یكی وضعیت امر نمی‌توان بوریانبور وضعیت امر دیگری را استنتاج كرد.» (رسالاه 2-061/2 ) اما این شرط در مورد رنگها تحقق نمی‌یابد زیرا از گزاره ی « این سفید است» می‌توان گزاره ی « این قرمز نیست» را استنتاج كرد ( رساله 3571/6 ) و این نشان می‌دهد كه رنگها بسیط نیستند و قضایایی كه در مورد آنهاست نیز به طور كامل هنوز تحلیل نشده اند. خود ویتگنشتاین هیچ نمونه ای را از این اعیان بسیط و همچنین گزاره های ابتدایی كه مركب از اسامی‌متناظر با این ایمان بسیط است. ارائه نمی‌كند و در زمان نگارش عقیده داشت كه هر چند در وجود این اعیان شكی نیست اما نمی‌توان ماهیت و چگونگی آنها را فهمید همانطور كه قبلاً گفتیم وجود آنها را بطور پیشینی نه تجربی از ماهیت زبان و تعیین معنای گزاره ها استنتاج می‌كند« تعیین» ؟؟ این امر است كه «ایمان و واقعیت نیز در این سطح اسامی‌] قسمت میان ای ساده و اعیان بسیط [ قرار می‌گیرد.»

اما هر چند ویتگنشتاین معتقد است كه نمی‌توان درباره چگونگی اعیان بسیط سخن گفت، اما این اعیان بسیط و ثابت را جوهر عالم می‌داند( رساله 021/2 كه از تركیب این عناصر ثابت، صور خارجی متغییر، یعنی حالات و اوضاع امور پدپد می‌آیند« احتمال دارد كه ویتگنشتاین این امور را به عنوان یك شرط ضروری وجود بقایا و اوضاع و حالات اشیاء كه قضایا با آنها صادق و كاذب می‌شوند، درك و استنباط كرده باشد با این «امور» است كه ثبات تفدیین می‌شود، ثباتی ك اگر نبود نمی‌توانستیم هیچ چیز درباره ی عالم بگوئیم.»

رد روش تجزیه و تحلیل

بارد نظریه جوهر گرایانه، نه تنها اولیه ویتگنشتاین دربارة زبان مورد تحول و دگرگونی قرار گرفت بلكه روش مورد نظر رساله، ضعیف، روش تجزیه و تحلیل نیز مورد حمله قرار گرفت زیرا « آن نوع تجزیه و تحلیل همیشه در پی ارائه ی تعریف است. اما فرض این كه همیشه معنا را می‌توان در تعریف گنجاند. مرتكب شدن یكی از آنه دو خطاست كه او در جوهر گرایی تشخیص داد. چون فرض بر این است كه اشیایی كه كلمه ای بر آنها دلالت می‌كند، دارای عامل مشتركی هستند نه این كه، مانند چهره های اعضای یك خانواده به هم شبیه باشند. برای سنجیدن اثر این حركت دوم ضد جوهر گرایی كافی است ببینیم تا چه حد تبین اختلاف ها و شباهت های میان چیزهایی كه مردم می‌گویند با تعمیم این تبین به تعریف ها و هم ارزی های منطقی از دست می‌رود مثلاً اختلافی وجود دارد بنی همانستی در حوزه اعیان با همانستی در حوزة احساس. ام این معیارها طبیعتاً در تعریفات «احساس» و «عین مادی» ملحوظ نیستند.» یكی از مفسرین ویتگنشتاین معتقد است از آنجا كه ویتگنشتاین در بندهایی از پژوهشها (بند 90 و91 ) می‌گوید كه گاهی سود فهم ها را «می‌توان به وسیلة جایگزین كردن یك صورت بیان به جای صورت دیگر، برطرف كرد. این را می‌توان« تحلیل صور بیا نمان خواند» ( بند 90) بنابراین تحلیل در برخی از موارد مفید است اما آنچه كه ویتگنشتاین آن را مورد نقد قرار می‌دهد«صور بیشتر تحلیل شدة» یك بیان را می‌توان بیشتر و بیشتر تحلیل كرد تا جایی كه ما به یك « تحلیل نهایی» برسیم كه بیان در آن كاملاً روشن گردیده و همة ابهامها زدوده می‌شوند.» در واقع می‌توان گفت كه تحلیل مورد نقد، تحلیلی است كه در نهایت به یك حالت دقیق بدون كامل خواهد رسید كه بر اساس آن معنای هر گزاره را می‌توان گزاره های مركبی كه امور واقع مركب را توصیف می‌كنند به بسیط ترین فاكتها را توصیف می‌كنند. در ضمن روند تحلیل نه تنها در مورد جملات و روشن تر كردن معنای آنها همواره كار ساز نیست، بلكه در مورد واژه ها و مفاهیم مركب نیز این گونه است زیرا همواره این گونه نیست كه بتوان در مورد مفاهمی‌و واژه های مركب، تحلیلی را بر حسب واژه ها و مفاهیم بسیط تری اجرا كرد زیرا به عنوان مثال مجموعه هیی از قبیل «معنی» «تفكر» گزاره ، عدد، بازی و …. را نام برد كه چون صریحاً بسایط را نامگذاری نمی‌كنند لذا باید آنها را لاز جمله امور مركب به شمار آورد. اما درست نیست كه چنین محمولهایی باید تحلیلی بر حسب محمولهای بسیط تری داشته باشند. خود ویتگنشتاین پس از بازگشت مجددش به فلسفه اعتراف می‌كند كه عقیده اولیه ی وی در باب روش تحلیل و امكان تحلیل كامل هر گزاره به گزاره های بنیادین عقیده نادرست بود و در گفتگویی با شلیك و وایزخان(1931) به این نكته اعتراف می‌كند« (من تشخیص دادم كه ما نمی‌توانیم دربارة صودر گزاره های بنیادین، فرضهای پیشینی بسازیم، ولی با وجود اینكه فكر می‌كردن كه ارائه ی فهرستی از گزاره های بنیادین زمانی ممكن خواهد بود. تنها در سالهای اخیر است كه خود را از این اشتباه رهانیده ام..» ویتگنشتاین در كتاب پژوهشهای فلسفی در بندهای مختلفی ناكارایی روشن تحلیل در همة موارد را با مثال توضیح می‌دهد از نظر او نه تنها روش تحلیل در مورد همه گزاره ها برای تعیین معنای آن گزاره ها كاربرد ندارد بلكه چه بسا تحلیل یك گزاره به گزاره های بسیط تر با عص صعب فهم معنای آن گزاره می‌شود. (بند 6 پژوهشها) او مثال
« جا روی من آن گوشه است» را ذكر می‌كند و صریحاً اعلام می‌كند كه این عقیده كه جمله تحلیل شده یك گزاره شكل بنیادین آن گزاره است و فقط همان نشان می‌دهد منظور همان نشان می‌دهد منظور از گزاره اول چیست، یك عقیده نادرست است. ( بند 63 پژوهشها) علاوه بر این می‌گوید نه تنها همواره تحلیل معنا را روشن نمی‌سازد بلكه حتی گاهی اوقات معنا را از بین می‌برد مثلاً یك پرچم را در نظر بگیرید. به عنوان مثال پرچم كشور خودمان سه رنگ است. ترتیب این رنگها برای خود خصلت كاملاً ویژه ای دارد. حال اگر بخواهیم آن را به اجزاء و عناصر آن تحلیل كنیم، خصلت و معنای ویژه خود را از دست می‌دهد و یا ویتگنشتاین در همان بند 94 مثال بازی ای را كه قبلاً خصوصیت آن را گفته بود، ذكر می‌كند و معتقد است كه اگر بخواهیم آن را تحلیل كنیم دیگر آن بازی نخواهد بود بلكه در صورت تحلیل، یك بازی زبانی دیگری خواهد بود هر چند كه با باریی اول مربوط باشد.

دانلود مقاله بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین

لینک دانلود و توضیحات فایل”مقاله بررسی هستی شناسی از نظر وینگشتاین”