لیلی و مجنون

لیلی و مجنون 11 ص;لیلی ; مجنون

لیلی و مجنون 11 ص

در روزگارانی دور در قبیله ای از دیار عرب به نام قبیله عامریان رییس قبیله كه مردی كریم و بخشنده و بزرگوار بود و به دستگیری بینوایان و مستمندان مشهور، به همراه همسر زیبا و مهربانش زندگی شاد و آرام و راحتی داشتند. اما چیزی مثل یك تندباد حادثه آرامش زندگی آنها را تهدید می كرد. چیزی كه سبب طعنه حسودان و ریشخند نامردمان شده بود. رییس قبیله فرزندی نداشت. و برای عرب نداشتن فرزند پسر، حكم مرگ است و سرشكستگی…

رییس قبیله همیشه دست طلب به درگاه خدا بر می داشت و پس از حمد و سپاس نعمتهای او، عاجزانه درخواست فرزندی می كرد…

دعاها و درخواستهای این زوج بدانجا رسید كه خداوند آنها را صاحب فرزندی پسر كردید. در سحرگاه یك روز زیبای بهاری صدای گریه نوزادی، اشك شوق را بر چشمان رییس قبیله – كه دیگر گرد میانسالی بر چهره اش نشسته بود – جاری كرد:

ایزد به تضرعی كه شاید *** دادش پسری چنانكه باید

سید عامری – رییس قبیله – به میمنت چنین میلادی در خزانه بخشش را باز كرد و جشنی مفصل ترتیب داد.

نهایت دقت و وسواس در نگهداری كودك بعمل آمد، بهترین دایگان، مناسب ترین لباسها و خوراكها برای كودك دردانه فراهم گردید. زیبایی صورت كودك هر بیننده ای را مسحور خویش می كرد. نام كودك را؛ قیس؛ نهادند، قیس ابن عامری

روزها و ماهها گذشت و قیس در پناه تعلیمات و توجهات پدر بزرگتر و رشیدتر می شد. در سن 10 سالگی به چنان كمال و جمالی رسید كه یگانه قبایل اعراب لقب گرفت:

هر كس كه رخش ز دور دیدی *** بادی ز دعا بر او دمیدی

شد چشم پدر به روی او شاد *** از خانه به مكتبش فرستاد

دانلود لیلی و مجنون

لینک دانلود و توضیحات فایل”لیلی و مجنون”