بررسی صدا و بیان برای بازیگر
صدا و بیان;بازیگر;زبان در تئاتر
فهرست مطالب
عنوان صفحه
مقدمه…………………………………. 1
بخش اول: تاریخچه ………………………. 8
– چشم انداز تاریخی صدا و بیان …………… 8
– زبان در تاتر …………………….. 30
بخش دوم: تكلم………………………….. 51
– اندامهای گفتار……………………. 52
– آوای كلام زبان فارسی ………………. 62
– توصیف آوایی مصوتها و صامتها ……….. 65
– تبیین تمایز صدا و گفتار …………… 71
– تولید صدا ……………………….. 72
– تنفس(كلیات) ……………………… 77
– تمرینها …………………………. 80
بخش سوم: عناصر آواهنگ(لحن) ……………… 110
– كیفیت …………………………… 112
– قدرت ……………………………. 116
– زمان ……………………………. 121
– دانگ صدا ………………………… 124
– تمرینها …………………………. 125
بخش چهارم:تشدید كنندهها……………..
– حلق/ بینی / دهان ………………………………………….. 135
– تنوع دانگ و شتاب……………………………………………. 137
– تنوع ارتفاع صدا……………………………………………… 138
– تمرینها …………………………. 140
ضمیمه: زمانبندی………………….. 147
– شتاب ……………………………. 148
– ضرب …………………………….. 152
– ضرباهنگ………………………….. 153
– منابع و مآخذ……………………… 156
چكیده مطالب پایان نامه
پایان نامه ای كه در دست دارید پیرامون تربیت صدا و بیان بازیگر است، چه بازیگر صحنه و یا سینما. در این پایان نامه به منظور تامین معرفت نظری و هم عملی برای خواننده، نخست تاریخچه مفهوم بیان و فن بیان به میان آورده شده و سیر تحول این علم در طول تاریخ مورد بررسی قرار گرفته و سپس جایگاه زبان در تأتر مطرح گردیده است.
پس از این، در بخش دوم به معرفی اندامهای گفتار، اندامهای تنفسی، آوای صداهای زبان فارسی و ارایهی تمرین هایی در خصوص آنها پرداخته شده است. در بخش سوم عناصر كیفی صدا یا آواهنگ (لحن) مورد بررسی قرار گرفته و بدنبال آن در بخش چهارم اندامهای تشدید كنندهی ”آوا“ معرفی گردیده است و همچنین ذكر تمرین هایی چند برای تربیت هر یك از آنها. در خاتمه به عنوان ضمیمه مفهوم زمان و زمانبندی (ضربآهنگ، شتاب، و…) را به میان آورده ایم و از نقش و لزوم رعایت این عناصر در اجرا سخن گفته ایم.
تدارك پایان نامه با روش تركیبی صورت گرفت. بدین معنا كه بخش یكم، تاریخچه، علیالاصول به روش توصیفی پیش رفت و به سرانجام رسید، و سه بخش دیگر به روش تجربی.
مقدمه
این رساله درباره جذابترین حرفهها در دنیا است. نیز درباره این است كه چگونه بتوانیم زیباترین، متقاعدكنندهترین و مؤثرین ابزار صوتی-یعنی صدای انسانی را تولید كنیم.
تأتر هنری است جمعی و وابسته به كار گروهی، و بازیگران مردمانی هستند متكی به كار مشترك. كار بازیگری علیرغم تصور بسیاری اشخاص، بسیار پرزحمت و شاق است[1]. آنان نمیتوانند مسئولیت خود را تفویض كنند، نمیتوانند در جریان تمرین و اجرا مرتكب غیبت شوند و بدون همكاری نمیتوانند كار كنند. مهمتر از همه اینكه نمیتوانند از زیر بار تمرینهای شخصی و مطالعهی روزانه شانه خالی كنند.
بازیگران انسانهایی اجتماعیاند كه باید با خودشان و نقشهایشان رابطة متقابل داشته باشند. بدن و صدا باید هماهنگ با یكدیگر حركت كنند، همچون زمانی كه بازیگر با دیگران حركت و گفتگو می كند. این نكات پیشة بازیگر را هم جذاب میسازد و هم بسیار مشكل.
من خود به عنوان بازیگر و كارگردان، و تماشاگر، بسیار دیدهام كه دانشجویان و مجریان كم تجربه و بعضاً پر تجربه به هنگام اجرای نقش، اجرای كلامی پیچیده كه مستلزم طراحی و تربیت بیان است، هراس از نرساندن صدا در سالنی بزرگ، پرداخت خصایص شخصیت، الگوهای متفاوت كلامی، مسئله زمانبندی و نیاز به انعطاف صدا، مشكلات عدیدهای پیش روی خود مییابند. در هرحال خوانندة این سطور- بازیگر- در ارتباط با این مشكلات پیوسته با پرسشهایی مواجه است، و این رساله در پی آن است پاسخهایی پیش رو قرار دهد تا هم دانش نظری او را پیرامون مسایل صدا و بیان صوتی بالا ببرد و هم مواد تمرین عملی برای وی تدارك ببیند . حتی بسیاری معلمین مجرب صدا و همچنین بازیگران توانای صحنه به ما یاد آور میشوند كه بازیگر باید نكاتی پیرامون آواز خو اندن بداند. زیرا آواز خواندن یكی از بهترین راههای تربیت صدا است. “خواندن”، حس درك زیر و بمی را تقویت میكند، توجه به ضربآهنگ[2] را ملكه ذهن میسازد، آگاهی از ضرب را افزایش میدهد و موجب روانی و وضوح میگردد.
بازیگر باید بیاموزد و آنچنان عمل كند تا به روح تماشاگر دست یابد. كار بازیگر این است كه خود را برانگیزد و سرزنده و هوشیار نگاهدارد، نه به خاطر خود بلكه به خاطر تماشاگر. سخن گفتن بخشی از تخیل است، و چنانچه بازیگر دركی از آنچه بر زبان میآورد نداشته باشد، یا اینكه در كجا سخن میگوید و با چه كسی، صرفنظر از اینكه درست یا نادرست صدا تولید میكند، سخناش شنیده نخواهد شد.
نكته مهم دیگری كه بازیگر باید به آن بیاندیشد این است كه بكوشد تماشاگر را با آنچه میگوید درگیر سازد، نه اینكه او را متوجه فنون بیان نماید. فرق است میان به نمایش گذاشتن خلاقیت از راه به كارگیری مهارت، و عرضة مهارت و فن.
بالاتر اشاره كردم كه صدا مانند سازی است كه باید آنرا نواخت. بازیگر لازم است بتواند این ساز را هم تند و هم كند بنوازد، و در انجام این كار هم فنی باشد و هم با احساس، اما در اینكه كدامیك را بر دیگری مقدم بدارد جای بحث و مجادله نیست-فن وسیلهای است برای انتقال هرچه بهتر حقیقت احساس (یا محتوا)، و چنانچه بازیگر بر این گمان باشد كه یكی از این دو در الویت است، به راه خطا رفته.
بازیگر لازم است ضمن فراگیری فن، شرایط فراخواندن احساسهای گوناگون را به عنوان مشقی از مشقهای بازیگری در درون خود ایجاد كند. یكی از اهداف این رساله این بوده است كه ضمن تدارك مواد تمرین سازنده و كارآمد، آنها را به گونهای طرح كند كه هر دو مورد مزبور، یعنی فن و احساس برای خواننده قابل تجربه باشد. اگر خواننده بازیگر است، پس این رساله دربارة اوست، دربارة صدای اوست. تمرینهای صدا و بیان كه در این جا ارایه می شود از ساده تا پیچیده –مقدماتی تا پیشرفته را شامل خواهد شد كه برخی از آنها را ضمن كار گروهی یافتهام كه در جای خود به آنها اشاره خواهم كرد. شما به عنوان بازیگر به قدرت صدا نیاز دارید. اگر توانستید این نیاز را در خود احساس كنید به وجوب تربیت صدای خود پی خواهید برد. من امیدوارم چنین شود، زیرا در این صورت امكان عظیمی را به حوزه بازیگری خود وارد میسازید و نتیجتاً توان اجرای تولیدی را كه در آن شركت میجویید بالا میبرید. یادگیری این فن ویژه مشكل،اما در عین حال لذت بخش است. به جوهر هنر بازیگری بیاندیشید تا به معیارهای بازیگری خوب دست یابید و بتوانید بازیگری رایج در تولیدات صحنهای و تصویری امروز را در كشورمان بررسی و نقد كنید[3].
“استانیسلاوسكی” را همه نیك میشناسیم، او نه تنها یك نظریه پرداز بلكه همچنین تكنسینی ممتاز بود كه برآن شد تا حقیقت و زیبایی را در حوزة كلی تأتر وارد سازد. او میگفت: «تفاوت عمدة میان هنر بازیگر و هنرهای دیگر در این است كه سایر هنرمندان ممكن است زمانی كه به آنان الهام میشود چیزی خلق كنند. اما هنرمند صحنه، باید آقا و ارباب الهام خود باشد و باید بداند چگونه آنرا هنگام اجرا فرابخواند، این است راز اساسی هنر ما. بدون این، كاملترین فنون، عظیمترین مواهب نیز كاری صورت نخواهند داد[4].» بازیگر رابط میان نمایشنامه نویس و تماشاگر است. صدای او وسیلهای است كه اثر نمایشنامهنویس توسط آن عینی میگردد، و از راه آن فكر و احساس اثر جریان پیدا میكند. از این رو بازیگر عهده دار مسئولیت معینی نسبت به نمایشنامهنویس، كارگردان،سایر بازیگران و تماشاگران است. كلمات نمایشنامه به یك معنا جزء تغییر ناپذیر هر اجرای بازیگر است. بازیگران با خصوصیات جسمانی متفاوت و تفسیرهای گونهگون ممكن است به ایفای نقش بپردازند، اما باز هم واژهها همان است كه نمایشنامهنویس نوشته است. با این وجود خود واژهها بسته به اینكه به چه نحو توسط بازیگر ادا شوند مستعد انتقال معانی متنوعی هستند. همین چگونه ادا كردن است كه نیاز بازیگر را به فن پیش میآورد، و هر گاه سخن از نیاز فنی به میان میآید صدا وبیان روشنتر و مهمتر از هر فن دیگری خود را مینمایانند. آموزش و تربیت بیان بازیگر باید چنان باشد كه وی را قادر سازد بر صدای خود با توجه به ارتفاع لحن، زیر و بمی، زمانبندی و وضوح واژهها تسلط كامل پیدا كند، زیرا حد توان او برای تفسیر شخصیتهای گوناگون توسط خصوصیت كنونی صدای خود وی و میزان قابلیتی كه وی میتواند آنرا به كار برد محدود میشود. برای از میان برداشتن این محدودیت تنها میتوان به تربیت صدا و بیان از راه صحیح و علمی روی آورد. “جودیت تامپسون” نمایشنامه نویس معاصر كانادایی، در مقدمة نمایشنامة كوتاه خود بنام “صورتی” اظهار میكند:«من معتقدم صدا دری است كه ما را نه تنها به درون روح فرد، بلكه به درون روح یك ملت و فرهنگ آن، به درون روح یك طبقه، یك اجتماع،یك نژاد راهبر میشود[5].»
بیشتر دانشجویان رشته بازیگری با صداهایی كه دارند گذران میكنند، صدایی كه به ندرت تغییر میكند،این صدا را میتوان بهتر كرد یا بدتر كرد. اما از آنجا كه این صدا آلت موسیقی بازیگر شمرده میشود وطیفة اوست كه به نواختن صحیح آن همت كند. این رساله پیشنهادها و تمرینهایی برای تولید و نواختن صدا در بر دارد.بازیگران دانشجو و تازه كار باید مطالبات هنر خویش را كه عبارت از ذكاوت ، هوش، قوهی تخیل وبیان تربیت شده است بشناسند و از حوزههای اساسی پژوهش یعنی موسیقی، نقاشی، نگارش و مطالعه آگاه باشند.
از دیگر اهدافی كه ضمن نگارش این رساله دنبال میشده این است كه تمرینهای آن هم در كلاس و هم به هنگام تمرین نمایشنامه به راحتی، البته زیر نظر مربی مجرب، قابل استفاده باشد. اما بازیگر علاقهمند به تنهایی نیز میتواند در تمرینهای روزانه خود از آنها استفاده كند یا آنها را مبنا قرار دهد. آنچه باید بر آن تاكید گذارم این است كه تمرینها به ویژه تمرینهای تنفسی- دم و بازدم- باید به درستی فراگرفته شوند. بازیگر تا سرآغاز این دو مرحلة اساسی را عملاً به درستی نیاموخته است همچنان به وجود مربیای كه او را راهنمایی كند نیاز خواهد داشت.
هنگام شروع، تمرین را با ذهنی راحت و بدنی بدون گرفتگی آغاز كنید. نخستین توصیهای كه در ارتباط با راحتی بدن[6] در هر بحث مربوط به آموزش بیان و بازیگری مطرح میشود این است كه بدن منقبض در بیننده ایجاد انقباض میكند. جز این، انقباض برای خود شخص نیز مشكلاتی از بابت تولید صدا بوجود خواهد آورد. در هر حال مراحل مربوط به راحتی بدن، گرم سازی اندامهای صوتی، تنفس، جای دهی صدا، رساندن صدا را مقدمتاً با استفاده از تمرینهای ارایه شده پشت سرگذارده و سپس وارد مرحلة تمرین روی اندامهای صوتی شوید و آنگاه كار روی متون را آغاز كنید. برای این مرحله قطعاتی از تراژدیها و كمدیهای یونان و رم را به عنوان شروع كار با متن برگزیدهایم، و سپس در ادامه با قطعاتی منتخب از آثار نمایشی دورهی رنسانس انگلیس و فرانسه تمرین را پی خواهیم گرفت و سرانجام قطعاتی از متون نمایشی قرن بیستم را با توجه به تغییراتی كه زبان تأتر دستخوش آن گردیده است خواهیم آزمود. اشعار و قطعاتی منثور نیز از سرایندگان و نویسندگان گذشته و معاصر ایران در مجموعهی تمرین گنجانده شده است تا به دور از دغدغههای مربوط به شخصیت، روی ساختار جمله، معانی و مواد صدا متمركز شوید. این نمونه اشعار به اندازهی صحنههای نمایشی مهماند چرا كه با به كارگرفتن واژههای خاص، فضای حماسی، عرفانی و غنایی خاص خود را ایجاد میكنند و انتقال این فضاها از طریق صدا میتواند تجربهای همسنگ انتقال صوتی كنش صحنهای باشد. از رهگذر این تمرین و تربیت تدریجی بیان قابلیتهای گویشی و نگارشی زبان فارسی و قابلیت های موسیقایی این زبان را كه نشانه ملیت و فرهنگ ملی ما شناخته میشود میتوان متجلی نمود، و این خود وظیفهای است كه به ویژه دست اندركاران هنرهای نمایشی نباید آنرا از یاد ببرند.
جا دارد به انگیزه مهمی اشاره كنم كه در نگارش این رساله نقش داشته است: كمبود شدید مطالب نظری و عملی راهنما در این زمینه، و همچنین توصیهی بسیاری از دوستان و دانشجویان، و علاقهای كه شخصاً نسبت به موضوع احساس میكردم. خوشبختانه دسترسی به منابع معتبر در زمینه صدا و بیان و نیز تجربهای كه عملاً از كار گروهی كسب كرده بودم راه را روشنتر بر من نمودار ساخت تا كار نگارش با لغزش كمتر پیش برود. با اینهمه خالی از كمبود نمیتواند بود. امید آن دارم كه از نقطهنظرهای آزمودگان راه آگاه و بهرهمند شوم.
بخش اول
تاریخچه
چشم انداز تاریخی صدا و بیان[7]:به منظور بررسی اصول و قواعدی كه از دیرباز چراغ راه بازیگران بوده است تا آنان بتوانند روی صحنه تكلم كنند و قوهی ناطقة خود را به قصد ایجاد گونهای ارتباط مطلوب و معین مورد استفاده قرار دهند، ابتدا لازم است توجه خود را با دقت تمام به علم معانی بیان[8] (یا فن خطابه) معطوف سازیم تا راه درازی را كه مقولهی صدا وبیان-انتقال صوتی- در تاریخ نمایش، و خارج از این حوزه، پیموده و تغییراتی را كه متقبل شده است بهتر باز شناسیم.
معانی بیان فنی است عملی و مبتنی بر تمهید و قواعد واقعی توأم با نظریهای كلی در خصوص آنچه به طور محسوس در فرآیند تكلم رخ میدهد و اینكه چگونه مردم نسبت به روشهای گوناگون بیان[9]، عضلانی، زیبایی شناسانه، و عاطفی واكنش میدهند. معانی بیان برای قدما به طور كلی عبارت بود از فن تكلم و نگارش[10] .”ارسطو”اعتقاد داشت معانی بیان فنی است كه همه آدمان آنرا بكار میبندند چرا كه همة آدمیان درگیر بحث و انتقاد میشوند،در مظان اتهام قرار میگیرند و به دفاع میپردازند. برخی به طور تصادفی، و برخی با روشی كاملاً آگاهانه و سنجیده[11].” همانطور كه میدانیم ارسطو در كتاب فن شعر به منظور مطالعهی چگونگی بیان اندیشه به صورت كلام ما را به معانی بیان ارجاع میدهد. بخش اعظم نظریهی خطابت نزد ارسطو و سایر منتقدین(از جمله كوئینتلیان[12]،سیسرو[13]،…) به یكسان هم برای فن نگارش نثر و هم شاعری قابل اجرا است. ارسطو خود ناقد تیز دندان مربیان حرفهای معانی بیان بود زیرا آنان چه در مجالس عمومی و چه در دادگاهها بر جزئیات فنی خطابه تمركز میكردند، آنان جوهرة موضوع اشان را كه عبارت از بررسی راههای متقاعد ساختن بود از دست میگذاشتند، و نادیده میگرفتند كه خطابت سنجیده یا سیاسی یك شكل متعالی هنر ایشان محسوب میشد. خطابت گونهای كتاب بود كه خطبا مینگاشتند. شاید بتوان گفت گونهای آموزش كه “سقراط” بر شالودهای بیشتر فلسفی در مكتباش به آن میپرداخت. این آموزش تلویحاً پاسخی است به اتهامات “افلاطون”، زیرا آموزش مزبور تأكید داشت بر اینكه معانی بیان هنر است، و هنری مفید.
“ارسطو” عقیدة خود را پیرامون معانی بیان اینگونه بسط میدهد:حقیقت و عدالت نیرومندتر از متضادهای خود هستند و اگر كسانی كه از آنها دفاع میكنند به واسطه تصمیمات غلط دچار شكست شوند نكوهش متوجه ایشان است چرا كه معانی بیان را نادیده گرفتهاند. حتا دقیقترین معرفت نخواهد توانست كسی را قادر سازد تا جمعی را متقاعد سازد، زیرا هنگام صحبت با آنان شخص باید نظر به فرضیات عام با آنان بحث كند. حمایت از خود در برابر مشتهای دیگری خجلت ندارد،چرا دفاع كردن از خود در برابر كلمات شرم داشته باشد؟ به یقین، توانایی برای سخن گفتن میتواند در برابر مقاصد شیطانی مفید افتد[14].. . فلاسفه میان پیشهی نقال و پیشهی خطیب نیز مشابهتی میدیدهاند، از جمله سقراط كه پیشه (تخنه) را اینگونه تبیین میكند:«فهم اندیشة شاعر و همچنین كلمات، زیرا نقال باید اندیشة شاعررا برای مخاطبیناش تفسیر كند[15].» معتقد بودند كه شاعر[16] تب و تاب درون خود را به نقال منتقل میسازد و نقال نیز به نوبة خود آنرا به شنوندهگانش انتقال میدهد. افلاطون در رسالة گرگیاس[17] توجه خود را به مربیان جدید فن نثر نویسی، یعنی سخن دانان و عالمان علم بدیع معطوف میسازد.او در این رساله به بررسی پیشة (تخته) ایشان میپردازد. سر انجام این بحث به این نتیجه میرسد كه چنانچه فن نثر نویسی پیشه شمرده شود پس باید متضمن معرفت ویژهای باشد.اما این معرفت چیست؟ گرگیاس بر آن میشود تا به تبیین معانی بیان بپردازد، ونهایتاً میگوید معانی بیان فن متقاعد ساختن است. آنگاه سقراط دوگونه متقاعد سازی را متمایز میسازد:«یكی از آندو بر اساس معرفت است و چیزی را میآموزاند، و دیگری صرفاً مردم را نسبت به چیزی به مرحلة باور میرساند و مستلزم هیچ معرفتی در شخص متقاعد سازنده نیست. این آخری همان متقاعد سازی خطیب است، و از آنجا كه خطیب به موضوع متضمن درست و نادرست میپردازد بسیار مهم است[18].»
معانی بیان كلاسیك دارای پنج بخش به قرار زیر بوده است: ابداع[19] ،ساماندهی،[20] بلاغت[21] ، یادسپاری[22] ، انتقال صوتی[23]. در مرحلة نخست خطیب یا سخنور به بررسی موضوع مورد نظر خود می پرداخت و در مرحلة دوم جزییات آنرا آرایش و سامان میداد، در سومین مرحله شكل كلامی معینی برای آن تعیین میكرد و در مرحلة چهارم آنرا به یاد میسپرد،و سرانجام به مخاطبین خود منتقل میساخت. در طول قرون متمادی كاربرد معانی بیان و خطابه، مرحله بلاغت، یعنی یافتن شكل كلامی مناسب برای سخنوری بحث برانگیزتر از مراحل دیگر بوده است. چرا كه همواره سخنگو در تلاش میبود تا با بكار بردن سبك آراستهای ویژگی فردی خود را به رخ مخاطب بكشد. فهم اینكه چرا معانی بیان و فن سخنوری در یونان باستان تابدین پایه و منزلت رسید دشوار است. عقیده بر این است كه:” از آنجا كه خواندن و نوشتن مشكل و تخصصی بود، جامعه یونان بر بیان شفاهی تكیه كرد. در نتیجه، معانی بیان نقش محوری در تعلیم و تربیت این جامعه ایفا كرد، جامعهای كه درآن پس از آموزش خواندن، نوشتن، ریاضیات، موسیقی و ژیمناستیك، پسران در سن چهارده سالگی به مدرسه معانی بیان فرستاده میشدند تا مبانی نظری سخنرانی را تعلیم ببینند و مهارتهای عملی را در این زمینه كسب كنند. برخورداری از چنین مهارتی نشانة هوشمندی و موجب تشخص و مباهات در این جامعه اشرافی كه عموماً باور داشتند سخن و سخنوری نشانة خرد است، بود.»[24] میتوان گفت اصول تكلم مؤثر روی صحنه از سال 400 پیش از میلاد و با ارسطو منشاء یافت، هموكه “فن شعر” و معانی بیان وی مبانی شكل و كاركردهای تراژدی در تأتر را تبیین نمود. او معانی بیان را مهارتی میداند «كه توسط آن در مییابیم چه چیز بنا به تعبیر ما در ارتباط با یك موضوع مؤثر واقع خواهد شد تا اعتقاد شنونده كسب شود.» [25]این نكته از نظرز ارسطو از اهمیت ویژهای برخوردار بود، نه فقط از بابت سخنوری، بلكه بعدها به خاطر تعمق در كل فرآیند تأثیر سخن برمخاطب در تمدنهای بعد، و در دورههای بعد در عرصه نمایش. منظور ارسطو از “اعتقاد” طرح هیجانات[26] یا عواطف[27] مناسب بود. وی خاطر نشان میسازد انتخاب واژهها و تسلط بر صدا و ریتم باید متناسب با یكدیگر باشند. و همین نكته میرساند كه ارسطو از مسایل معطوف به جلب اعتماد مخاطب از طریق بلاغت به خوبی آگاه بوده است.به سخن دیگر، محتوا در زمینة مربوطه بهترین راهنما برای شكل یا روش سخن گفتن بود. یكی از انتقالهای صوتی مناسب برای بازیگر از”فعل” یا كنش معانی بیان سرچشمه میگرفت، فعلی كه میطلبید صدا،بیان چهره، اطوار و نمود بدن با متن و محتوا هماهنگ باشد و منش آنرا آشكار سازد.
تأثیر معانی بیان و صدای خوش در یونان باستان از وجوه بسیار مورد توجه بود. این امر تا اندازهای به دلیل شوكت و عظمت تأترهای فضای باز و طبیعت نكته سنج تماشاگران بود و تا اندازهای نیز به دلیل ماهیت شعری و اپرا گونة تراژدیهای یونانی كه میطلبید بازیگر دارای توان تك خوانی باشد و هم بتواند آواز بخواند. «از بازیگران انتظار میرفت به خوبی تكلم كنند، و آهنگ صدای خود را به منظور انتقال عواطف شخصیت مورد استفاده قرار دهند. بازیگران بزرگ،نظیر اسپوس[28] به خطبای بلند آوازه عصر خود گوش میسپردند تا قدرت انتقال صوتی و اطوار خود را بهبود بخشند.»[29] تمامی اینها به این سبب وجود داشتند تا تماشاگران بتوانند در سراسر آن تأترهای بس عظیم كلمات را بخوبی بشنوند.
بازیگران آنقدر كه مقید به طرح عاطفی متن بودند در پی این نبودند كه ویژگیهای سن یا جنس را بازسازی كنند.”اسكار براكت” یادآور میشود كه «بازیگران بیش از هر چیز به خاطر زیبایی لحن صدا و توان انطباق شیوة تكلم با خلق و خو و شخصیت، مورد قضاوت قرار میگرفتند[30]. با وجودی كه سبك بازی به شدت مبالغهآمیز و غیر واقعگرایانه بود. بازیگر رهنمود ارسطو را برای بیان جملات خود همراه با انفعال مناسب به كار میبست. از سویی نیز اعطاء جوایز به خاطر تناسب تكلم خطابت گونه، خود انگیزهای به جا میبود تا بازیگران به دقت آموزش ببینند. حتا پرهیز غذایی ویژه به منظور آماده نگاهداشتن اندامهای صوتی ایشان معمول بود. مدرك دیگر دال بر پیوند پراهمیت خطابه و انتقال تأتری را میتوان در روش”دموستن”[31] خطیب مشاهده كرد كه «با استفاده از روشهای تولید صدا كه بازیگران بكار میبردند و تلفظ و ریتم و زمان بندی را مطالعه میكردند.»[32] آموزش میدید.
در دورة جمهوری رم[33]، فن سخنوری و اخلاقیات رو به سستی نهاد، اگر چه به سخنرانان گفته میشد كه خطابت میتواند وحشیها[34] را متمدن سازد.”جرج كندی” در كتاب “سخنوری در رم باستان از 300 پیش از میلاد تا 300 بعد از میلاد” متذكر میشود كه عطش كسب درآمد و زندگی لذت جویانه به اضمحلال نظم و انتظامی كه لازمه هنرها،علوم یا سخنوری است مدد رسانید. بخشی از این اضمحلال باید به پای “سیسرو” نوشته شود، همو كه در رسالة خطیب[35] نظریههای معطوف به معانی بیان و خطابت را مطرح میسازد و اشاره میكند كه خطیب باید همدردی تماشاگر را برانگیزد، حقیقت را به اثبات رساند و عواطف آنان را به جوشش آورد، خاصه با استفاده از چاشنی طنز كه حسن نیت او را نسبت به كسانی كه برایشان سخن میراند میرساند[36]. در خصوص مسئله انتقال و استفاده از عواطف، تعالیم سیسرو مدافع سبكی است استادانه آراسته و مؤثر.خطابتِ مدنظر تعالیم سیسرو همچون فن ابراز ما فی الضمیر تلقی میشوند و نه صرفاً فن ترغیب و تحریك مخاطب.
در دروة امپراتوری رم[37]، كوئینتیلیان[38] بزرگترین تأثیر را بر سخنوری گذاشت. در طول تاریخ این فعالیت از او به عنوان یك فیلسوف یاد میكنند. او از سوی دولت منصوب شد تا وضعیت سخنوری را در حوزههای آموزش اصلاح كند. «او میكوشید آن سبك دكلاماسیون را كه در اوایل قرن توسط “سنكا[39]” معمول و شكوفا شده بود خنثی سازد. در این ایام موضوعات نامأنوس و باور نكردنی، سبك مبالغهآمیز و قراردادی غیر واقع گرایانه باب روز بود[40]. “كوئینیلیان” در تمامی دوازده رساله خود پیرامون تربیت خطیب كه به نظریة خطابت باستانی نخصیص داده است. نظریه سخنوری را مورد تجدید نظر قرار میدهد و برنامههایی برای تعلیم سخنور از سنین خردی تا كهنسالی تدبیر میكند. وی به خاطر نظریاتاش پیرامون سودمندی رفتار اخلاقی كودك در راستای خطیب خوب شدن بسیار زبانزد است. اصولی كه “كوئینتیلیان” مطرح ساخت در تحول انتقال صوتی دارای اهمیت بسیار زیاد است. او معتقد است:«كه كل امر انتقال از طریق صوت با دو چیز متفاوت مربوط است، یعنی صدا و اطوار، كه یكی طالب چشم است و دیگری گوش را میطلبد، و توسط همین دوحس تمامی عواطف به روح دست پیدا میكند. اما صدا از بابت جلب توجه ما به خود مدعی نخست است چرا كه حتا اطوار با آن هماهنگ میگردد[41].»
در خصوص مسئله انتقال خوب و انتقال مناسب “كوئینتیلیان” بر اهمیت استفاده از تنوع تأكید میورزد، اما نه به قیمت غفلت از انطباق صدا به منظور متناسب ساختن طبیعت موضوعات گوناگون و حال و هوایی كه آنها خواستارند. او میان عواطف حقیقی و عواطف كاذب و جعلی تفاوتی خاص قایل میشود، و برای نیل به باورپذیری صوتی پیشنهاد میكند عواطف به اجرا درآیند.« نكته اصلی ایجاد احساس مناسب در یك فرد است، و شكل دادن تصویر ذهنی از امور واقع و به نمایش درآوردن عاطفهای كه از حقیقت قابل تمیز نیست… صدا نمایانندة ذهن است و مستعد بیان و احساسهای گوناگون آن.[42]»
معلمین رومی خطابت، از جمله “كوئینتیلیان” از بازیگران به عنوان الگوهای مناسب برای تقلید الهام میگرفتند، نه فقط بابت وضوح صوتی، بلكه به خاطر گیرایی و وقار انتقال. بازیگران رمی در خصوص حفظ زاویه سر استقرار پاها، استفاده از دستهاو آهنگهای صوتی متناسب با هر عاطفه و نوع موقعیت به طور گسترده تعلیم میدیدند. از آنجا كه تأترها وسیع بودند این فراگیری مهم و الزامی بود. در مقدمهی نمایشنامهی “زندانی” اثر “پلوتوس” از زبان گویندة مقدمه می شنویم كه خطاب به یك تن از تماشاگران میگوید: «عجبا، آن بابا از آن ته میگوید متوجه داستان نمیشود. بیا جلو، اگر جایی پیدا نمیكنی بنشینی، میتوانی یك جا پیدا كنی قدم بزنی.»[43] جایگاه نشستن تماشاگران گاه 14000 تن را در خود جای می داد، و این بدان معنا است كه حركت بازیگر، اطوار و مهارتهای صوتی اویحتمل به طور قابل ملاحظهای درشت میشدند. بازیگر رمی به همراهی موسیقی و صورتك برای تماشاگران دكلمه میكرد. هنر وی در این نبود كه به طرزی واقعگرایانه مردمان را از زندگانی واقعی ترسیم كند، بل در این بود كه تلفظی واضح داشته باشد و عاطفهی مناسب را كه توسط اطوار مناسب پشتیبانی میشد منتقل كند. همچنین از او انتظار میرفت كه بتواند به خوبی بخواند و برقصد. ظرافتها و حساسیتهای نمایش رمی، بویژه كمدیهای مردم پسند و محبوب عامهی “پلوتوس” فرصتی مغتنم برای بازیگر فراهم میآورد تا مهارتهای خود را بیازماید.
پس از فروپاشی زندگی شهری سامانند، خطابت نیز كم و بیش همراه با آن از میان رفت. ظهور مسیحیت هم بار عقلانی خطابت و هم در عین حال آگاهی از قدرت خطابت را از بابت موعظهی مسیحی همراه آورد.” سن آگوستین”[44] یكی از بزرگترین مبلغین مسیحی با آثاری فراوان در كتاباش “آموزه مسیحی[45]” متذكر میشود كه همه وظیفهی خطیب عبارت است از آموزش دادن، شادمان كردن و فعال كردن لیكن تأكید میورزد كه وظیفهی عمدهی بلاغت مسیحی عبارت است از با ارزش شمردن اعتقاد به افعال و جاری ساختن صدق و خلوص در زندگی مسیحی. این آموزه در میانهی قرن ششم در مدارس راهبان پذیرفته شد و تدریجاً منجر به استقرار مدارس كلیسای جامع فرانسه و انگلیس در قرن یازدهم و دوازدهم گردید. قرن سیزدهم، علیرغم بازیابی معانی بیان ارسطو به زبان لاتین، در بسیاری از نقاط اروپا قدری تنگ نظری نسبت به اصول معانی بیان كلاسیك آشكار گردید، و این امر عمدتاً به دلیل ظهور نمونههای جدید ادبی و شعری در میان برخی اقوام و ملل بود. قرن چهاردهم از نو به سیسرو روی آورد و به بررسی انگارههای او پرداخت. در این عصر برای انگلیسیها اشعار “چاسر”[46] زیباترین كاربری معانی بیان شناخته میشد. نخستین رساله پیرامون خطابت در قرن چهاردهم در دوره رنسانس توسط نوسیندهی “بیزانسی” “هرموژن”[47] نگاشته شد. هنگامی كه قسطنطنیه در سال 1435 سقوط كرد، علمای “بیزانسی” به غرب گریختند و نسخههای خطی را كه متون امروزی نمایشنامههای یونانی براساس آنها تنظیم شدهاند با خود بردند. حوزة فرهنگی امپراتوری بیزانس آمیزهای بود از مسیحیت و میراث شكوهمند یونانی، و همین شرایط به حمایت از گونههای مختلف تأتر، از جمله تأتر مردمی، اخلاقی و عالمانه برخاست، و هنچنانكه میدانیم همین تأتر بود كه بر جریان تأتر مذهبی قرون وسطی در غرب تأثیر گذاشت. در اوایل قرون وسطی بازیگران دوره گرد به وفور در جنوب اروپا دیده میشدند و همین ایام كلیسا فرمانی علیه آنان صادره كرده بود. كلیسا ضمن كوشش خود برای نوكیش نمودن اروپای غربی و انتشار آموزههای مسیحی در میان مردم و برپایی جشنوارههای نمایشگر تقابل شرك و ایمان با استفاده از مراسم مسیحی مبتنی بر عشاء ربانی، نقش بسیار مهمی در تحول تأتر ایفا كرد. این اقدام از جنبهی انتقال صوتی در تأتر بسیار حائز اهمیت بود.
تا سال 1200 میلادی نمایش مذهبی منحصراً در داخل كلیساها اجرا میشد، و فرانسه و آلمان از این بابت نسبت به سایر كشورها پر كارتر بودند. انتقال صوتی بیش از هر مورد دیگری در این حوزه دستخوش تغییر بود. تجربیات مربوط به این امر در خلال اواخر قرون وسطی دگرگون شد، و این هنگامی بود كه انتقال از زبان نیایش كلیسایی، یعنی لاتین، به زبان محلی و گویش بومی صورت گرفت، و نمایشنامههای كوتاهی نگارش شد كه توسط غیر روحانیون در خارج از كلیسا اجرا میشدند. این نمایشنامههای محلی به صورت مكالمه اجرا میشدند تا مناجات خوانی، و بیشتر از بازیگران غیر روحانی در اجرای آنها استفاده میكردند. نمایشهای مذهبی[48] انگلیسی در اواسط قرن چهاردهم آغاز شد و تا نیمه قرن شانزدهم اجرا میشدند. مجموعههای فرانسوی به زبان محلی به اجرا در میآمدند و این رشته نمایش در آلمان با استحكام بیشتری تجلی یافت. سبك اجرای نمایش این نمایشها بیشتر اپیزودیك و آمیزهای از سبكمندی[49] و واقعگرایی بود و عمدتاً به ترسیم رویدادهای بشدت خندهآور كه به صورت نثر نگاشته میشدند میپرداختند. در این نوشتهها كنش و شخصیتپردازی مختصر بود. با معمول شدن نظام صنفی تولیدات بغرنجتر و پرهزینهتر شدند، اما در عین حال آشكار گردید كه در زمینه بازیگری،«صدا، البته بدون شخصیتپردازی مبتنی بر مهارت، در سطحی بالاتر از دیگر موارد ارزش گذاشته میشد. در قرن شانزدهم جریان بكارگیری و استخدام بازیگر ماهر به عنوان مربی معمول میشود.این زمان استفاده از عبارات مكرر با هدف “یادسپاری” در اجرای نمایش قرون وسطای فرانسه مورد توجه قرار میگیرد، حال آنكه در نمایشنامههای جدی همین كلمات متوالی همچون ضربههای طبل مورد اسفاده واقع میشوند تا عواطف را تشدید كنند.»[50] درخصوص مسئله عواطف، علاقهی علمای قرون وسطایی بیان را به منطق و صرف و نحو میتوان به مثابه كوششی در جهت تحت تأثیر قرار دادن مردم تلقی نمود تا كشف و بیان حقیقت. این تفسیر دوگانه در باب شیوهی مناسب سخن گفتن تا دورهی رنسانس استمرار یافت. حال، یا خطیب ملزم بود به اینكه اشكال تصنعی مورد استفاده خود را پنهان سازد، و تكلم خویش را مشحون از بیان طبیعی عواطف بنمایاند یا میبایست متمایز با دیگران و گیرا سخن بگوید، البته با عطف توجه به استفادهای مناسب از زبانی كه سخنرانی و سخن او را فراتر از هنجارهای ارتباط ساده قرار میداد.